از هاجر (س) بیاموز….
بین صفا و مروه را که سعی می کنم ، به حضرت هاجر فکر می کنم ، به اسماعیل کوچکش که توی آفتاب حجاز ، روی زمین خاکی ، تشنه و رنجور ، و لابد بی حال افتاده است…..
به اینکه مادری برای حیات فرزندش چقدر راه رفته و چقدر سراب دیده و چقدر سخت امتحان شده است ،همیشه حسرت برانگیز و آرزومند به حضرت هاجر فکر می کنم ،
که آخرش چه شیرین پاداش گرفته ؛
زمزم را
که نشانه ی عشق مادری ست به فرزندش و مجاهده ی مادرانه برای او….و البته زمزم نشانه ی بزرگتر یست از لطف و رحمت و اعجاز خدا
سالهاست چشمه ی زمزم می جوشد و آب گوارایش را مادران و فرزندان می نوشند… آن هم به نیت علم نافع و رزق وسیع و شفاء از هر درد و بیماری *
هنوز دارم راه می روم بین صفا و مروه…راه می روم و با خودم حرف می زنم ؛
آهای مادر ِ مدعی ؛ کمی از هاجر بیاموز
و تو امروز در این بلای آخرالزمان
برای دین فرزندت هزار برابر بیشتر تلاش کن….
ناامید نباش ، خسته نشو ، گام هایت را به امید خدا محکم بردار ، حتما پایان هر مجاهده ای که برای خدا باشد ، اعجازی هم هست ، شاید زمزمی در دل فرزندت بجوشد و سیراب از معنویت و علم و حکمت و دینداری اش کند….
و من چقدر بذر آرزو کاشته ام در دلم !!
* اللَّهمَ اجعَلهُ عِلماً نافعاً و رِزقاً واسعاً و شِفاءً مِن کُلِّ داءٍ و سُقم/ دعایی که هنگام خوردن آب زمزم ، قبل از انجام سعی بین صفا و مروه می خوانیم.
منبع : ابناءالهدی